تفسیر به رای از موضوعاتی است که در منابع تفسیری بکرات به آن برمیخوریم و فرق مختلف اسلامی برداشتهای گوناگونی از آن کردهاند . قطعا دیدگاه نهجالبلاغه در این زمینه به عنوان منبعی ناب و ارزشمند برای روشن شدن موضوع از اهمیت والایی برخوردار است . بررسی حدود و ثغور تفسیر قرآن با توجه به دیدگاه خود قرآن و روایات روشنگر موضوع بحث مقاله حاضر است .
ارتباط قرآن و سنت و جایگاه ویژه سنت در تبیین قرآن با توجه به نظر نهجالبلاغه درباره آن از موضوعات دیگر این مقاله است .
کلید واژهها: قرآن، نهجالبلاغه، تفسیر به رای ، سنت، راسخان در علم
موضوع تفسیر و اجتهاد به رای در قرآن کریم یکی از جنجالیترین موضوعاتی است که همواره در طول تاریخ مورد اختلاف مذاهب گوناگون اسلامی بوده است . عدهای به استحسان و قیاس (1) روی آوردهاند و عدهای هم هر نوع تفسیر را از روی ظواهر قرآن مطرود دانستهاند .
در معنای تفسیر به رای از علمای عامه و خاصه، نظریات مختلفی ارائه شده است; چنانچه بالغ بر ده تعریف گزارش شده است . (2) هر فرقه و مسلکی بنا بر دیدگاه خویش ، تعریفی برای تفسیر به رای دارد، چنانکه در نهج البلاغه نیز بصراحت مطرح شده است .
حضرت علی علیه السلام در وصف دانشمندانی که جزو جاهلان و گمراهانند، چنین میفرماید: قد حمل الکتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه ; «کتاب (قرآن) را بر اندیشههای خود حمل نموده (تفسیر کرده) و (کسی که قرآن را به رای خود تفسیر کند) حق را بر طبق خواهشهای خویش قرار داده است .» (3)
در خطبه دیگری که به ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره دارد، حوادث آن دوران ذکر میشود: یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرای علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرای; «او خواستهها را تحت الشعاع هدایت الهی قرار میدهد، هنگامی که مردم هدایت را تحت الشعاع خواستههای خویش قرار دهند . و آن هنگام که مردم قرآن را به رای و خواستههای خود تفسیر کنند، او آراء و نظریات را از قرآن میگیرد و تابع آن میسازد .» (4)
حضرت در یکی از توصیفات قرآنی خود فرموده است: و استنصحوه علی انفسکم و اتهموا علیه آرائکم، و استغشوا فیه اهوائکم; «خویشتن را با قرآن اندرز دهید و (هرگاه نظر شما بر خلاف قرآن بود) خود را متهم کنید و خواستههای خویشتن را در برابر قرآن نادرستبشمارید .» (5)
از تمامی این بیانات گهربار دقیقا به نظر امام علیه السلام پی میبریم . ایشان تفسیر به رای را به معنای تحمیل نظر مفسر بر قرآن، تکروی و تکیه صرف بر عقیده شخصی دانستهاند . حضرت بصراحت هشدار دادهاند که آیات را بر طبق سلیقه خود تفسیر و معنا نکنید و آن را تاییدی بر نظریات شخص خود قرار ندهید; بلکه همواره در مقابل قرآن رای و نظر خود را متهم سازید و آن را بر زمین گذارید .
بیان حضرت، امروزه نمود بیشتری دارد; در این زمان که مسلمانان از عمل به دستورهای قرآن فاصله گرفتهاند و آن را دستاویزی برای رسیدن به امیال و خواهشهای نفسانی خود قرار دادهاند، به طوری که هرگاه قرآن را مخالف خواستخویش میبینند تا حد امکان آن را به تاویل و تفسیر میکشانند و کار بدانجا میکشد که اگر نتوانند قرآن را بر خواستههای شخصی خود تطبیق دهند، آن را زیر سؤال برده نسبی تلقی میکنند، این نهایت غربت و مهجوریت قرآن، کتاب عظیم و حیاتبخش انسانهاست .
حضرت به چنین زمانی اشاره کرده آثار و تبعات تفسیر به رای را بدین گونه بیان میفرماید: و انه سیاتی علیکم من بعدی زمان . . . و لیس عند اهل ذلک الزمان سلعة ابور من الکتاب اذا تلی حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فی البلاد شیء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر، فقد نبذ الکتاب حملته و تناساه حفظته فالکتاب یومئذ و اهله طریدان منفیان و صاحبان مصطحبان فی طریق واحد لا یؤویهما مؤو فالکتاب فی ذلک الزمان فی الناس و لیسا فیهم و معهم و لیسا معهم . . . کانهم ائمة الکتاب و لیس الکتاب امامهم فلم یبق عندهم منه الا اسمه و لا یعرفون الا خطه و زبره; «زود است که بعد از من بر شما روزگاری بیاید که نزد مردم کالایی بیارزشتر از قرآن یافت نشود، اگر آن را درست تلاوت و تفسیر کنند، کالایی پرخریدارتر از آن نخواهد بود، هرگاه از معنی اصلی، تحریف گردد، و در شهرها چیزی زشت تر از کار شایسته و زیباتر از کار بد نباشد . حاملان قرآن به آن بی اعتنا باشند و حافظانش از یاد برند، پس قرآن و اهل آن هر دو از میان مردم رانده شده باشند و در میان جمعیت نباشند . هر دو همگام و مصاحب یکدیگر باشند و در یک راه گام نهند و کسی قرآن و اهلش را احترام نکرد، نزد خود نگاه ندارد . پس ، قرآن و اهل آن در آن زمان در بین مردم بوده با ایشان هستند اما در حقیقت در میانشان نبوده با آنها نمیباشند . گویا مردم پیشوایان قرآنند و قرآن پیشوای آنها نیست . در این هنگام، جز نامی از قرآن نزدشان باقی نماند و جز کتابت آن چیزی نشناسند .» (6)
موضوع منع تفسیر به رای، در روایات متعدد از پیامبر بزرگوار و امامان معصوم علیهم السلام بطور مکرر و صریح آمده است . مرحوم طبرسی در این باره مینویسد: «در خبر است از پیامبر صلی الله علیه و آله که تفسیر قرآن جایز نیست مگر با نقل صحیح یا نص صریح» . سپس میگوید: «و عامه روایت کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که قرآن را به رای خود تفسیر کند، اگر چه به حق هم برسد، خطا کرده است .» (7)
حدیث دیگری از ابو جعفر علیه السلام روایتشده است که فرمود: «ای قتاده! مواظب باش! اگر قرآن را از جانب خود تفسیر کنی، هلاک شدهای و هلاک کردهای و اگر کسی هم چنین کرد هلاک شده و هلاک کرده است . ای قتاده! بدان که قرآن را کسانی میشناسند که مخاطب آن باشند .» (8)
پیشتر گذشت که هرگونه تفسیر به رایی از دیدگاه امام علی و اهل بیت علیهم السلام باطل و مردود است . عدهای با توجه به این روایات، باب هر نوع تفسیری را بر روی مسلمانان بستهاند و مدعی عدم فهم قرآن برای همگان شدهاند . (9) از این رو مشخص شدن حدود تفسیر آیات الهی و مقصود بیان اینگونه روایات، از اهمیتبالایی برخوردار است .
صاحب تفسیر تبیان در اهمیت و ضرورت تفسیر قرآن میگوید: با توجه به ویژگیهای قرآن که «بلسان عربی مبین» و «فیه تبیان کل شیء» توصیف شده است و مدح افرادی که معانی قرآن را استخراج میکنند «لعلمه الذین یستنبطونه منهم» و مذمت آنانی که در قرآن تدبر و تفکر نمیکنند و همچنین بر اساس حدیث ثقلین که مبتنی بر حجیت کتاب و عترت است، چگونه امکان دارد که قرآن قابل فهم نباشد؟ اینها همگی حاکی از این است که روایات منع تفسیر در قرآن ظاهرش متروک است . (10)
علامه طباطبایی نیز در این باره مینویسد: اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هرکس قرآن را به رای خود تفسیر کند تا . . .» ، منظور از «رای» ، اعتقادی است که در اثر اجتهاد بدست میآید . گاهی هم کلمه «رای» بر سخنی اطلاق میشود که ناشی از هوای نفس و استحسان باشد; بههر حال، از آنجا که کلمه نامبرده در حدیث اضافه به ضمیر «ها» شده است، فهمیده میشود که رسول خدا صلی الله علیه و آله نخواسته مسلمانان را در تفسیر قرآن از مطلق اجتهاد نهی کند تا لازمهاش این باشد که مردم را در تفسیر قرآن مامور به پیروی روایات وارد شده از خود و اهل بیتش علیهم السلام کرده باشد، آنطور که اهل حدیثخیال کردهاند . علاوه بر اینکه اگر منظور آن جناب چنین چیزی باشد، روایات نامبرده با آیات بسیاری که قرآن را «عربی مبین» میخواند و یا به تدبر در آن امر میکند و نیز با روایات بسیاری که دستور میدهد هر روایتی را باید بر قرآن عرضه کرد، منافات خواهد داشت .» (11)
علامه طباطبایی مقصود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را از نهی تفسیر قرآن، نهی از طریقه تفسیر دانسته است; یعنی نباید کلام خدای تعالی را چون کلام خلق تفسیر کرد . (12)
ایشان در جای دیگر با اشاره به حدیث ثقلین میگوید: «این حدیثبه ما میگوید که قرآن بر معانی خود دلالت دارد و معارف الهی را کشف میکند و اهل بیت علیهم السلام ما را به طریق این دلالت، هدایت و به سوی اغراض و مقاصد قرآن راهنمایی میکنند .» (13)
از ابی جعفر علیه السلام چنین روایتشده است: «هر کس خیال کند کتاب خدا مبهم است، هم خودش هلاک شده و هم دیگران را هلاک کرده است .» (14)
امام باقر علیه السلام فرمود: «هنگامی که برای شما چیزی را نقل کردند، درباره آن از کتاب خدا سؤال کنید .» (15)
هاشمی خویی نیز درباره اینگونه روایات چنین مینویسد: مراد از تفسیر به رای مذموم در روایات، همان اعتبار عقلی ظنی که استحسان است، میباشد و مراد آن، حمل لفظ بر خلاف ظاهر آن است . تفسیر در متشابهات و الفاظ مشکل نیز زمانی مورد قبول است که مستند و برگرفته از معصوم علیه السلام باشد و نهی و ذم آمده در روایات نیز مربوط به کسانی است که آرای خود را بینیاز از مراجعه به اهل بیت علیهم السلام میدانند .
خود قرآن نیز علم به آیات متشابه و تاویل آنها را مختص خداوند و راسخان در علم دانسته است . هو الذی انزل علیک الکتاب فیه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الالباب . (16)
امام علی بن ابی طالب علیه السلام راسخان در علم را چنین معرفی میکند: این الذین زعموا انهم الراسخون فی العلم دوننا، کذبا و بغیا علینا، ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم، و ادخلنا و اخرجهم، بنا ستعطی الهدی و یستجلی العمی; (17) «کجا هستند آنان که ادعا میکردند راسخان در علم ایشان هستند، نه ما، و این ادعا را از طریق دروغ و ستم بر ما عنوان میکردند; که خداوند ما را برتری داد و آنان را پست و خوار کرد، به ما عطا کرد و آنها را محروم، ما را در حریم خویش داخل، و آنان را از آن خارج کرده است . هدایتبه واسطه ما خواسته میشود و از منبع وجود ما نابینایان روشنایی میجویند .»
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که فهم معارف قرآن و رسیدن به آن از طریق خود قرآن برای همگان میسر است، اما کلید اصلی تفسیر آیات بدست اهل بیت علیهم السلام است که روش و شیوه آن را به ما نمایاندهاند . امام باقر علیه السلام فرمود: «پس بر مردم است که قرآن را چنانچه نازل شده بخوانند . پس، هرگاه محتاج تفسیر آن شدند، از ما و به واسطه ما راهنمایی بخواهند .» (18)
هدف از این بحث، روشن شدن جایگاه سنت در کنار قرآن است تا مشخص شود که در مسیر هدایت، تمسک به سنت تا چه اندازه اعتبار دارد .
در معنای «سنت» گفتهاند: «سنت در لغتبه معنی روش و طریقه است و در مفهوم آن حسن و مصلحت وجود دارد . در زبان دیانت، بیشتر کردار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که سرمشق مسلمانی است ، از این کلمه مقصود است و در نظر علمای حدیث و اصول ، معنی آن کردار، گفتار و تقریر معصوم است که مفید حکم شرعی است . (19)
بنابراین، در شرع اسلام، سنت عبارت است از «امر و نهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا اقدام و عمل آن حضرت از راه گفتار و رفتار، در مواردی که قرآن کریم به آن صراحتی نداشته باشد .» (20)
آنطور که از کلام امام علی علیه السلام برمیآید و نیز با توجه به تعریف «سنت» در زبان شرع، روشن است که سنت در نگاه حضرت همان معنایی را دارد که در لسان شرع مطرح است .
حضرت در بسیاری از موارد بعد از سفارش به پیروی از قرآن، امت را به تبعیت از سنت و سیره محمدی صلی الله علیه و آله فرامیخواند: و لکم علینا العمل بکتاب الله تعالی و سیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و القیام بحقه و النعش لسنته; «حق شما بر ما عمل به کتاب خداوند و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و قیام به حق و ترفیع سنت اوست .» (21)
حضرت در بیان طریق هدایت که همان راه وسط و مستقیم است، میفرماید: الیمین و الشمال مضلة و الطریق الوسطی هی الجادة ، علیها باقی الکتاب و آثار النبوة و منها منفذ السنة و الیها مصیر العاقبة; (22) «انحراف به راست و چپ به گمراهی میانجامد و راه مستقیم و میانه، جاده وسیع حق است و قرآن و آثار نبوت همین طریق را توصیه و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله به همین راه اشاره میکند . سرانجام، همین جاده، مقیاس کردار همگان است و راه همه باید به آن منتهی گردد .»
نکته قابل توجه در بیان حضرت آن است که مکتب اسلام به عدل استوار است و تنها حد وسط را که راه اصلی سعادت است، پیشنهاد میکند; چنانچه خدای تعالی در قرآن هم فرموده است: «و کذلک جعلناکم امة وسطا; (23) همین مطلب نشانگر دیدگاه همسوی قرآن و سنت است که بر یک مقصد و معنا تاکید میورزند .
در خطبهای دیگر امت را خطاب قرار داده، میفرماید: و اقتدوا بهدی نبیکم فانه افضل الهدی و استنوا بسنته فانها اهدی السنن; «به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید که بهترین راه و رسمهاست . رفتارتان را با روش پیامبر صلی الله علیه و آله تطبیق دهید که هدایت کنندهترین روشهاست .» (24)
بیان حضرت از این حکایت میکند که راه هدایتبعد از قرآن، در سنت و سیره پیغمبر ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله است; زیرا که سیره و سنت ایشان بر دیگر انبیا برتری دارد; بنابراین به هنگام تبیین شریعت و صحت مدعای خود باید به یکی از این دو منبع هدایتگر تمسک جست .
مطلب مذکور صریحا در یکی از عبارات شگرف حضرت با استشهاد به آیهای از قرآن مجید چنین بیان شده است: «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول» ; (25) فردوه الی الله ان نحکم بکتابه و ردوه الی الرسول ان ناخذ بسنته ، فاذا حکم بالصدق فی کتاب الله فنحن احق الناس به و ان حکم بسنة رسول الله صلی الله علیه و آله فنحن احق الناس و اولاهم بها; (26) «خداوند سبحان فرموده است: اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به خدا و رسولش ارجاع دهید .» ارجاع دادن اختلاف به خدا این است که کتابش را حاکم قرار دهیم و ارجاع اختلافات به پیامبرش این است که به سنتش متمسک گردیم . هرگاه کتاب خدا به داوری طلبیده شود، ما سزاوارترین مردم به آن هستیم و اگر به سنت پیامبر حکم شود ، ما سزاوارترین و برترین آنها به سنت او هستیم .»
از این همه درمییابیم که دو ماخذ اصلی استخراج قوانین و دستورات نظام متعالی اسلام، قرآن و سنت نبوی صلی الله علیه و آله است و تبیین و تشریح این دو، بعد از وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، به عهده ذریه باقیه حضرتش و در راس آنان مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است که پرورش یافته مستقیم دامان مبارک رسول اکرم میباشد; چنانچه بیان فوق از امام علیه السلام نیز بر همین موضوع دلالت دارد .
در جایی دیگر، حضرت این مساله را روشنتر بیان میفرماید: و انی لعلی بینة من ربی ، و منهاج من نبیی و ان لعلی الطریق الواضح القطه لقطا; من نشانه و دلیل روشنی (بر حقانیتخود) از پروردگارم دارم و بر طریق آشکار پیامبر صلی الله علیه و آله میروم .» (27)
بدین ترتیب، حضرت خود در تمسک به کتاب الهی و سنت نبوی از دیگران پیشی جسته است .
قرآن مجید هم همین طریق را به انسان موحد مینمایاند: لقد کان فی رسول الله اسوة حسنة .(. . 28) و نیز: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم .(. . 29) و ما آتیکم الرسول فخذوه و مانهکم عنه فانتهوا .(. . 30)
آنچه در روایات معتبر از ائمه اطهار صلی الله علیه و آله به ما رسیده است، تاکید صریح و همیشگی آنان به تبعیت از این دو سرچشمه جوشان و فیاض بوده است . ابن ابی یعفور گفت: «از امام صادق علیه السلام درباره اختلاف حدیث پرسیدم که بسا راوی آن احادیث مختلف، مورد وثوق شماست و بسا مورد وثوق نیست . فرمود: چون حدیثی به شما رسد و گواهی از قرآن یا از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته باشد درست است; وگرنه برای خود کسی که آن را آورده، خوب است . (28) »
در حدیث دیگری از حماد آمده است که از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: «چیزی نیست مگر آنکه درباره آن قرآن یا سنت وجود دارد .» (29)
با توجه به دیدگاه نهج البلاغه و روایات معتبر وجود میتوان تفسیر به رای مذموم را از تفاسیر مورد تایید ایشان باز شناخت . اگر مفسری قرآن را صرفا بر طبق خواسته و نظر خویش و بدون مراجعه به قرآن، سنت و روایات معتبر و مستند تفسیر کند، قطعا نشان تفسیر به رای را میتوان در آن یافت; لذا از اینجا میتوان دلیل تاکید فراوان تمسک به سنت نبوی و نهی مکرر از تفسیر به رای در سخنان دلنشین حضرت در نهجالبلاغه روشن میشود و نقش مهم و اساسی اهلبیت علیهم السلام به عنوان مفسران و مبینان حقیقی معانی و مفاهیم قرآن مجید دقیقا مشهود میگردد .
- الاحتجاج: ابو منصور احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی ، تعلیقات محمدباقر خرسان، نجف اشرف، منشوران النعمان، 1368ه . ق
- اصول کافی: ثقة الاسلام کلینی ، ترجمه و شرح محمد باقر کمرهای، اسوه، 1372ه . ش، چاپ دوم
- اصول الفقه: امام محمد ابو
زهره ، قاهره، دارالفکر العربی
- التبیان فی تفسیر القرآن: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی ، حاشیه آغا بزرگ طهرانی ، بیروت، دار احیاء الکتب العربی
- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: محمد تقی جعفری ، نشر فرهنگ اسلامی ، 1358 ، چاپ اول
- الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة: یوسف بحرانی ، قم ، مؤسسة النشر الاسلامی ، 1363 ه . ش
- درایة الحدیث: کاظم مدیر شانهچی، قم ، جامعه مدرسین، حوزه علمیه قم ، 1376ه . ش
- روح المعانی فی تفسیرالقرآن و السبعالمثانی: ابوالفضل شهابالدین سیدمحمد آلوسی بغدادی ، بیروت ، دارالفکر ، 1398 ه . ق
- مبانی و روشهای تفسیر قرآن: عباسعلی عمید زنجانی ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368ه . ش ، چاپ دوم
- محاسن: ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد البرقی ، تصحیح و تعلیق جلال الدین حسینی، قم، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم
- معالم المدرستین (دو مکتب در اسلام): سید مرتضی عسگری، ترجمه ع . م . سردار نیا، تهران ، بعثت ، 1375ش ، چاپ اول
- وسائلالشیعة الی تحصیل مسائلالشریعة: محمدبنحسن حرعاملی، تصحیح و تحقیق محمد رازی، بیروت، دار احیاءالتراثالعربی.
1) علمای اصول، قیاس را چنین تعریف میکنند: «الحاق حکم غیر منصوص استبر حکم منصوص دیگری، به جهت اشتراک مابین این دو در علتحکم .» بنا بر گفته شافعی اجتهاد همان قیاس است . استحسان هم در نظر حنفیه آن است که مجتهد از حکم دادن در مسالهای به مساله دیگری نظیر همان عدول کند، بجهت دلیل قویتری که عدول از اولی را اقتضا میکرد . فرقه شیعه امامیه مطلقا قیاس و استحسان را در فقه اسلامی نفی میکنند .(بنگرید به: اصول الفقه ، امام محمد ابوزهره، ص 204- 252)
2) مبانی و روشهای تفسیر قرآن ، عمید زنجانی، ص 134
3) نهج البلاغه ، ترجمه فیض الاسلام ، خطبه 87
4) همان منبع، خطبه 138
5) همان منبع، خطبه 175
6) همان منبع، خطبه 147
7) بنگرید به: روح المعانی فی تفسیر القرآن، آلوسی بغدادی ، ص706
8) وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 9، ص 136، ح25
9) عقیده اخباریهاست که به عدم حجیت ظواهر قرآن قائلند و هرگونه تفسیری را بدون نقل و تمسک به روایات وارده از معصوم (ع) ممنوع میشمرند . بنگرید به: الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، بحرانی، ج 1، ص26- 35
10) التبیان فی تفسیر القرآن، الطوسی، مقدمه مؤلف ، ص 4- 5
11) تفسیر المیزان، طباطبایی، ج 3، ص117- 118
12) همان منبع ، ص 121
13) همان منبع، ص 134
14) محاسن، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقی ، ص 270 ، ح 360
15) الاحتجاج ، طبرسی، ج 2، ص 55
16) آل عمران، 3: «اوستخدایی که قرآن را به تو فرستاد; برخی از آیات آن محکم است که اصل و مرجع سایر است و برخی دیگر متشابهاند و آنان که در دلشان میل به باطل است، از پی تشابه رفتهاند تا با تاویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنهگری پدید آرند، در صورتی که تاویل آن را، جز خدا کسی نداند و اهل دانش گویند ما به همه کتاب گرویدیم که از جانب پروردگار آمده و به این دانش تنها خردمندان آگاهند .» برخی مفسران «واو» قبل از کلمه راسخون را استیناف دانسته و چنانکه ذکر شده ترجمه کردهاند، اما بسیاری هم «واو» را عاطفه پنداشتهاند . در هر صورت روشن است که مصداق اکمل راسخان در علم جز پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) نیستند . چنانکه کلام امام علی (ع) هم در نهج البلاغه مشعر بر این مطلب است .
17) نهج البلاغه، خطبه 144
18) وسائل الشیعه، ج 9 ، ص 149
19) اصول کافی، کلینی، ج 1، ص531، ش 41; درایة الحدیث، مدیر شانهچی، ص 11
20) معالم المدرستین (دو مکتب در اسلام)، عسگری، ج 2، ص17 ; به نقل از نهایة اللغة ابن اثیر و سنن ابو داود
21) نهج البلاغه، خطبه 168
22) خطبه 16
23) بقره، 144; برای اطلاع بیشتر بنگرید به: ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، جعفری، ج 4، ص150- 153
24) نهج البلاغه، خطبه 108
25) نساء، 59
26) نهج البلاغه، خطبه 125
27) همان منبع، خطبه 96
28) احزاب ، 21
29) نساء، 59
30) حشر، 7
31) اصول کافی ، ج 1، ص 201 ، ش 2
32) همان منبع، ص 177، ش 4